غم‌انگیز است

غم‌انگیز است
بویِ خوبِ بهار را شنیده باشی
زمستان
این نوعروس سپید را دیده باشی
در تابستانِ داغ، دریا رفته باشی
و هنوز
عاشق پاییز بوده باشی

اندوه را دوست‌تر داشته باشی
غم‌انگیز است ...

شهریار بهروز

حال آدم که دست خودش نیست

حال آدم که دست خودش نیست
عکسی می‌بیند ، ترانه‌ای می‌شنود ، خطی می‌خواند
اصلن هیچی هم نشده یکهو دلش ریش می‌شود . . .
حالا بیا وُ درستش کن
آدمِ دلگیر منطق سرش نمی‌شود
برای آنها که رفته‌اند آن ها که نیستند ، می‌گرید
دلتنگ می‌شود حتی برای آنها که هنوز نیامده‌اند . . .
دل که بلرزد دیگر هیچ چیز سرِ جای درستش نیست .
این وقت ها انگار کنار خیابانی پر تردد ایستاده‌ای
تا مجال عبور پیدا کنی
هم صبوری می‌خواهد هم آرامش
که هیچکدام نیست !
آدم تصادف می‌کند با یک اتوبوس خاطره‌های مست . . .

شهریار_بهروز

خودت نمی دانی چقدر پرنده در صدات داری

خودت نمی دانی

چقدر پرنده در صدات داری

حرف که می زنی به هرفصلی

موسم کوچ است

من آن دسته دسته پریدن پنهان را

در کلام تو می دیدم..

"شهریار بهروز"

چال که می افتد گونه ات

شعبده نیست

اصلا دست من نیست

چال که می افتد گونه ات

بوسه

خودش بروز می کند..

"شهریار بهروز"