ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
تو مرا آب نده
تو مرا دانه نده
به خدا هیچ نخواهم
تو فقط سنگ نزن
میرنجم ...
و من
در طلوع گل یاسی
از پشت انگشت های تو
بیدار خواهم شد..
سهراب سپهری
دستم را
به سراسر شب کشیدم؛
زمزمهی نیایش
در بیداری انگشتانم ترواید؛
خوشهی فضا را فشردم!
قطرههای ستاره
در تاریکی درونم درخشید؛
و سرانجام؛
در آهنگ مهآلود نیایش
تو را گم کردم … !
#سهراب_سپهری
باید امشب بروم.
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست،
رو به آن وسعت بیواژه که همواره مرا میخواند...
سهراب سپهری
روزی
خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد.
در رگها، نور خواهم ریخت.
و صدا خواهم در داد:
ای سبدهاتان پر خواب!
سیب آوردم، سیب سرخ خورشید.
#سهراب_سپهری
بی حرف باید از خم این ره عبور کرد
رنگی کنار این شب بی مرز ،
مرده است...