اندکی صبر ، سحر نزدیک است

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر ، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ ، بر آرم از دل
وای! این شب چقدر تاریک است ... ////

سهراب سپهری

زمین باران را صدا میزند..من تو را

زمین

باران را صدا میزند

من تورا...

"سهراب سپهری"

آرزویم این است:

آرزویم این است:

آنقدر سیر

بخندی که

ندانی غم چیست!

سهراب سپهری

جای مردان سیاست

جای مردان سیاست

بنشانید درخت

تا هوا تازه شود

"سهراب سپهری"

و من، شاخه ی نزدیک!

در نهفته ترین باغ ها، دستم میوه چید

و اینک، شاخه ی نزدیک!

                                از سر انگشتم پروا مکن.

بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست،

                                         عطش آشنایی است.

درخشش میوه! درخشان تر

وسوسه ی چیدن در فراموشی دستم پوسید

دورترین آب

           ریزش خود را به راهم فشاند

پنهان ترین سنگ

             سایه اش را به پایم ریخت.

و من، شاخه ی نزدیک!

از آب گذشتم، از سایه بدر رفتم

رفتم، غرورم را بر ستیغ عقاب – آشیان شکستم

و اینک، در خمیدگی فروتنی، به پای تو مانده ام.

خم شو، شاخه ی نزدیک!

سهراب سپهری