سپاس از عشق ودرد, از آه

سپاس از عشق ودرد, از آه
سپاس از تو برای این قضاوتهای بی جا

سپاس از آن رفیقی که,..
دلم پژمردبرای هر نبودن هاش,..
سپاس از نارفیقی که, چو حسرت شد,..
تقاص جمع بودن هاش..

سپاس از هرکه روحم را تراشید,..
چه اشک ها و چه لبخندها که بخشید.

سپاس از معنی ومفهوم شعرهام,..
که روحم را ز خود برده به اوهام..



پ.ن:گاهی درنگی کنیم وسپاس گوییم از تمام همسفرهایمان چه عزیزانی که رنگین کمانی در
سروده هایمان شدند.وچه آنانی که آهنگی,..
تب دار و غم بار به آنها بخشیدند.
تلخ یا شیرین, یادگاری هستند از گذشته,
و امروز, واژگانی اند که در ملودی زمان ذوب شده اند.

گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد.
(حکیم خیام نیشابوری)

سارا بیگلری

ساقیا! جام شرابی بده دستم

ساقیا! جام شرابی بده دستم
من مفلوک ز هوشیاری بترسم.
در همین حالی که بودم
شعری از حافظ, بر لبانم نقش بست:
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عرصه ی خیال که آمد,کدام رفت.

سارا بیگلری

یه جزیره م

یه جزیره م
تک و تنها
تو دل امواج دریا
خاک من سرخ,دلم از سنگ
تا که من روی تو دیدم
خاک سرخم آتشی شد
دل سنگم را بسوزاند
غرق چشمای تو گشتم
ساحلم, ویرانه شد
قلب سنگم,قلب یک دیوانه شد.

سارا بیگلری

من نسیمم ,بی نصیب از روی یار

من نسیمم ,بی نصیب از روی یار
روزگاری می وزیدم حول یار
در پی گیسوی یار,می وزیدم کوی یار
من یه عمری هی وزیدم,هی خزیدم دور یار
تا که طوفانی رسید و برگرفت و برد, یار
من که عمری در هوای یاری,بودم
بی نصیب از کوی و هر بازاری بودم
من دگر هویی ندارم,جشم آهویی ندارم
من نسیمی بی زبانم,در پی یارم روانم
تا که رویش را ببینم یا که در رؤیاش بمیرم

سارا بیگلری