چشمانم را که باز کردم

چشمانم را که باز کردم
دشت یاسمن،
بوی آغوش تو بود که
تمامی احساسم را درخود جای داد
حسی غریب در من پرسه می زند
انگار سالهاست
بذر وجودم در این سرزمین مأوا دارد
عطر تنت آشناست
لطافت سبزه زار دلدادگی ات
طراوت دستانت
و زلالی احساست...
ریشه های جانمان در هم گره خورده
تا اعماق باوری دور...
 
"تو"
باغبان همیشه مهربان بیشه ی عشقی
چشمه ساران محبتت جاری
دل پاکت حاصلخیز
و تلالو دیدگانت، اهورایی...
اعجازت را همیشه بباران.

 
"زهره طغیانی"

دستانم پلی است تا تو...

دستانم پلی است تا تو...

پل آرزوهایم را ویران مکن!



از: زهره طغیانی

خیالم را که میهمان باشی ،

خیالم را که میهمان باشی ،

زنبق های شعر از کویر واژگانم می شکفد .

به اِعجازی شاعر عشق تو می گردم .

و در عروجی نورانی ؛

یاد تو ؛

در صندوقچه ی سربه مُهر قلبم ،

فرود می آید ...

 

مگو بازی با کلمات است !

این احساس است که به مصاف آمده است .

قهرت را غلاف کن ...

 

از: زهره طغیانی


سـال ها دل گرو مِهــــر گُل روی تو بود

سـال ها دل گرو مِهــــر گُل روی تو بود
سال ها در سر من ، عطر خوش بوی تو بود

جان دل خسته‌ی من غرق به سرداب زمان
سال ها بنــد دلـم ، سلسلـه ی موی تو بود


قلب آشفته ی من ، از نفـس افتاد ، دمی
که غضب در نگه و نرگس مینوی تو بود

یاد آن لحظه به خیر ، شام وداع من و تو
چه طربناک شبی ؛ در خم گیسوی تو بود

منِ دل مرده ، تویی آب حیــات ابدی
جان من مات تن و آن رخ دلجوی تو بود

یاد آن پنجره و کوچه ی پر عشق به خیر
چشم مشتاق دلم ، هر شبه بر سوی تو بود

تویی آن کعبه ی مقصود و دلم عابر مست
خسته پا جان حزین ،هر شبه ره پوی تو بود

زهره خاموش شده رو به افول آن همه عشق
سال ها ماه شبش ، پرتو آن روی تو بود

از: زهره طغیانی

بال پروازم را بگشا

دلم گرفته تر از پیله کرم ابریشم کوچکی‌ست

که به تاری آویزان است
بر تک درخت تنهایی...
نور می خواهد،
دستان گرم تو را
تا بشکافد ازدحام دهشتزای بی کسی را
بال پروازم را بگشا


"زهره طغیانی"

خیالم را که میهمان باشی..

خیالم را که میهمان باشی ،
زنبق های شعر از کویر واژگانم می شکفد .
به اِعجازی شاعر عشق تو می گردم .
و در عروجی نورانی ؛
یاد تو ؛
در صندوقچه ی سربه مُهر قلبم ،
فرود می آید ...

مگو بازی با کلمات است !
این احساس است که به مصاف آمده است .
قهرت را غلاف کن ...



{ زهره طغیانی }