خیالم را که میهمان باشی ،

خیالم را که میهمان باشی ،

زنبق های شعر از کویر واژگانم می شکفد .

به اِعجازی شاعر عشق تو می گردم .

و در عروجی نورانی ؛

یاد تو ؛

در صندوقچه ی سربه مُهر قلبم ،

فرود می آید ...

 

مگو بازی با کلمات است !

این احساس است که به مصاف آمده است .

قهرت را غلاف کن ...

 

از: زهره طغیانی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.