نباید حس ماجراجویی آدم ها رو از بین برد،

نباید حس ماجراجویی آدم ها رو از بین برد،
آدم ها همیشه دوست دارن بازی کنن.
واسه همینه که بعضی از نویسنده ها پایان داستان شون رو نمی نویسن،

شعبده بازها راز جادوهاشون رو به کسی نمی گن

و خیلی از آدم ها واسه هم احساس شون رو بیان نمی کنن،
چون می ترسن که بازی تموم شه.
وقتی آدم ها می فهمن
که چی تو سرت و قلبت می گذره
دیگه دلیلی واسه بازی کردن
و موندن نمی بینن،
تنها کسانی که می مونن
وفادارها هستن:)


دلمردگی،

قبلا با یه سری از کلمات با هم آشنا شدیم، مثل دلبری، دلتنگی، دلداری، دل گرمی...
بگذار با یه کلمه جدید آشنات کنم، دلمردگی؛
وقتی که دیگه دلت عاشق کسی نشه بهش میگن دلمردگی،
حالا یک نصیحت هم واست دارم، اگه دل کسی رو کشتی دیگه طرفش نیا، نمیگم نبینتت خوب میشه ها، نه،
فقط داغ دلش رو تازه نکن...

روزبه معین

فکر می کنم که خدا سه چیز را با ذوق بیشتری آفریده

فکر می کنم که خدا سه چیز را با ذوق بیشتری آفریده
زن،هنر و عشق،
اما در عجب که تو را با چه شور و حالی آفریده،
زنِ هنرمندِ عاشق! 

منی که میبینی اینجا نشستم، همه چیزم رو فروختم...

منی که میبینی اینجا نشستم، همه چیزم رو فروختم...
نگاهم رو به سنگ فرشِ زمین فروختم تا
چشم‌هام به هر کس و ناکسی نیفته !
صدام رو به سکوت فروختم تا
مبادا با کسِ دیگه‌ای هم‌صدا بشم !
خورشیدم رو به سایه‌ی سردی فروختم تا دلم گرم بشه !
اما دلم... دلم گرون بود، خیلی گرون،
اما اون رو هم ارزون فروختم،
به تو !
میگن چیزهای ارزون زود بی‌ارزش میشن ... نه ؟

برایت آرزوهای ساده می‌کنم...

برایت آرزوهای ساده می‌کنم...
آرزو می‌کنم شب‌ها خواب‌های خوب ببینی و صبح‌ها سر حوصله ملافه‌های سفید را مرتب کنی، پنجره اتاقت را باز کنی و هنگامی که چایت را می‌نوشی آفتاب روی گونه ات بنشیند.
آرزو می‌کنم به کسی که دوستش داری بگویی، دوستت دارم...
آرزو می‌کنم کتاب های خوب بخوانی، آهنگ‌های خوب گوش کنی، عطر‌های خوب ببویی، با آدم‌های خوب حرف بزنی و فراموش نکنی که هیچ وقت دیر نیست... بودن چیزی که دوست داری باشی!

#روزبه_معین

از چی می‌ترسی ؟

از چی می‌ترسی ؟
از جای پاهات رو برف ؟
می‌ترسی بفهمن کجا بودی و کجا میری ؟
نترس ، صبح که آفتاب بزنه
همه برف‌ها آب میشن
همه جای پاها پاک میشن
از جای پاهات رو دل ها بترس 
گرمای آفتاب که چیزی نیست 
گرمای جهنم هم
نمی‌تونه پاکشون کنه

روزبه معین

از چی می ترسی؟

از چی می ترسی؟
از جای پاهات رو برف؟
می ترسی بفهمن کجا بودی و کجا میری؟

نترس، صبح که آفتاب بزنه همه برف ها آب میشن، همه جای پاها پاک میشن...

از جای پاهات رو دل ها بترس، گرمای آفتاب که چیزی نیست، گرمای جهنم هم نمی تونه پاکشون کنه!

#روزبه_معین