منی که میبینی اینجا نشستم، همه چیزم رو فروختم...
نگاهم رو به سنگ فرشِ زمین فروختم تا
چشمهام به هر کس و ناکسی نیفته !
صدام رو به سکوت فروختم تا
مبادا با کسِ دیگهای همصدا بشم !
خورشیدم رو به سایهی سردی فروختم تا دلم گرم بشه !
اما دلم... دلم گرون بود، خیلی گرون،
اما اون رو هم ارزون فروختم،
به تو !
میگن چیزهای ارزون زود بیارزش میشن ... نه ؟