چون که درمانم تویی هر دم شوم بیمارتر

چون که درمانم تویی هر دم شوم بیمارتر
با نبودت ترک عشقت می شود دشوار تر

خون دل من می خورم قرمز شده لبهای تو
من ندانم که منم یا که تویی خون خوار تر

لب به هر می کی زنم مستم ز آهنگ لبت
لب که بر هم می زنی کامم شود هر بار تر

جان دل یادی بکن از چشمهای خیس من
روزهای سرد باران که شوی هشیار تر

خواب در چشمان من مثل تو مهمان بود و بس
بس که در یاد منی شب ها شوم بیدار تر

من دو تا پیمانه جا دارم ز جام روی تو
تا کنم مستی زهر باری حماقت بار تر

رایان توان

چون ستاره دلنشین گل های ناز موی تو

چون ستاره دلنشین گل های ناز موی تو
هفت بند اسمان تاریک از گیسوی تو
رفته امشب خوشه ی پروین نمی دانم کجاست
چون خجالت می کشد از قرص ماه روی تو

باز نم نم می زند برروی زیبای تو یار
شبنم گل سیل شد در اشک چشمان بهار
باز هم بارندگی در جبهه ی اشک منست
تا ابد دایم بگرید عاشقی این دیار

چشمهایم انتظارش را به من اموخته
باز باران می زند خود را به درها دوخته
بوی نمناکی که کم می آورد موی تو را
رعدو برق آتش و بوی دلی که سوخته

رایان توان