یا ربّ بنما نظری برحالِ زارِ ما

یا ربّ بنما نظری برحالِ زارِ ما
در پسِ این غبارِ دلِ غمبارِ ما
چکه کند خون از این گهواره
ترحمی بنما برچشمان اشکبارما
کی به سر رِسد یاربّ،چشم انتظاری
بر این دلای شکسته،خود بکن کاری
چون آید قائم آل احمد،عزیزِ زهرا
به پایان می رسد،گریه و زاری
رخ نماماه چهره،عالمی حیران توست
عالمی در پسِ آن دشمن عیان توست
جورگشته بی شمار ،ازدست فرعونیان
خطِ بطلان جفا، آغازِ جهانِ توست
چون یار آید،گل به گلستان شِوَد
ماه شاد و،لب به لبخند گُشاید
نقاب از لقا ، افتد بر زمین
تراب از اغبر رخساره شویَد

رامین آزادبخت

بامن بگو


از دردهایت
از رنج هایت
از غم هایت
شاید مرهمی در راه باشد،

بامن بگو
از ناله هایت که در پسِ خنده هایت
پنهان کردی،

با من بگو
از رویاهای زنده به گور شده

بامن بگو
از قدمهای که بی صدا برداشتی
درسکوت شبانگاه،
آن وقت که مورچه ای
بربالین
برگی خزان خوابیده بود

بامن بگو
از رازهایت که در صندوقچه
اسرار دل
به خاک سپردی

بامن بگو
از استخوان شکسته ای
آن هنگام که
با لبی خندان
خرسند شداز دیدار
با
حضرت ملک الموت ،
چه زود برگشت
از آن راهِ
نیمه رفته ،
آن وقت که
به یک دستش نقره دادند
از دست دگرش
طلا ربودند،

بامن بگو
از آدمک های
هزار چهره،

بامن بگو
از رازهای سنگین‌تر ازکوه
که درسینه داری،

بامن بگو
و این قفل سکووووووت
را بشکن .

رامین آزادبخت

توی این شهر یه خونه هست که حرمتش شکسته

توی این شهر یه خونه هست که حرمتش شکسته
آخه مادر این خونه،بازوی کبودشُ بسته
کی دیده ، دستای مردِ خونه،بسته باشه
پیشِ چشمش،ناموسش سیلی خورده باشه

....... یافاطمه، یا مادر ، حضرت باران .....

آه که مادر بازوشُ بسته
کُنجِ خونه زینب،غمین نشسته
آخه مادر،می دونه حسن حزینه
زمین خوردنشو توکوچه دیده

........ یافاطمه، یا مادر ، حضرت باران (2)......

پهلو شکسته،غم بر رخسارنشسته
حالِ علی رو ببین،که قامتش شکسته
از رفتن حرف نزن،علی میمیره
جان علی،دمی پا شو،پهلوشکسته

....... یافاطمه، یا مادر ، حضرت باران (2) ......

قامت خمیده،از بس که درد کشیده
غبارِ غم بر دل ها نشسته
زهرای علی ، یاورِ ولی
زِ داغِ غمت،پشتِ علی شکسته

....... یا فاطمه، یا مادر ، حضرت باران (2)......

توی این شهر،یه خونه هست،که حرمتش شکسته
کُنجِ این خونه ، دختری غمگین نشسته
آخه دیده ، که دستای بابا رو بستن
آخه میدونه ، که پهلوی مادر شکسته

...... یا فاطمه ، یا مادر ، حضرت باران (2)......

مرهم درد علی ، پهلو شکسته
مولا زِ غم تو،محزون نشسته
حالِ حیدر را ببین،دلتنگُ حزین
از ناله های تو، پشت لبای بسته

رامین آزادبخت

قرآن ناطق ،شه دو عالم علی ست

قرآن ناطق ،شه دو عالم علی ست
سوره الرحمن و واقعه وتطهیرعلی ست

مائده، مباهله، احزاب و آل عمران
جملگی درخط اول صفحه علی ست

کوثرو زم زم هردو گویند یا علی
خیبرگشاه و حیدرکرار علی ست

آنکه چاه شاهد احوال اوست
علی ست که ملائک درسپاه اوست

غدیرخم سراسر ذکر علی ست
آنکه برایش حی علی خیرالعمل خواندند
علی ست

وفی وشفیع وکفی و صفی و ولی
جملگی اوصاف در وصف علی ست

کعبه که همه در طوافش به صف اند
دارد این نشان که زادگه علی ست

صالح المومنین،صاحب القضایا،عموددین
مرتضی و مختار و سیدوسعیدوشاهد
علی ست

باب الله،خلیل الله،حجت الله،وجه الله
فاروق و منفق و انفاق و قائد علی ست

اسدالله بدر و احد و خندق وخیبر
جمل و نهروان و صفین علی ست

ای گره در کار فتاده به کجاداری نظر
گره گشای هر درد علی و اولاد علی ست

عاجز از درک توست عقل و هوشم
تا زنده ام کار رامین ذکر یاعلی ست


رامین آزادبخت

چه زود چه بی خبر آرام و آهسته رفتی

چه زود چه بی خبر آرام و آهسته رفتی
دگر ازتو وماندن تو نیست خبری

دوست دارم بدانم آن حال پروازکردنت
نیمه شب دور از منو چشمان من پر زدی

هوای اسمانم چه غمگین است بی تو
ستاره ها انگار حال دل مرا میدانند

سکوت من سنگین تر از دیوارهای خانست
در این حوالی نه دوست نه دلداری این شهر بیگانست

جمه شبی موج گوشی هوای دلم را غبارآلود کرد
انگار همه چیز خبر از رفتن تو میداد

شهردرسکوت خاک غریب،بال پروازم نبود
پایم شکسته و نیمه جان ، اعصایم یار من بود

هوای دل غبار آلود، دیفن و پتوس هایم شاهدند آری.........
ازسوزگریه و مویه هایم گلدان هایشان می لرزید..........

در کوچه های تاریک شب ، باران نم نمک می‌بارید
نمی دانم.... شایدمیخواست اشک هایم را بشوید.......شاید

کاش بودی تا به جای قاب عکست راز دل بتو می گفتم
غبار برخاسته از راه رفتنت سرمه چشمانم می کردم

کاش بودی رفتنت زود بود پدر ،کاش بودی
دنیایم باتو حال دگری داشت، کاش بودی

نشان از سر درون میداد هرنگاهت
پند و عبرت بود جمله جمله قصه هایت

چه کنم هر نفس پیر ترم میکندخاطراتت
موهای سپیدام راوی حال پریشان من است


رامین آزادبخت

در ره تو پیر شد جوانیم

در ره تو پیر شد جوانیم
حال که رفتی
موی سیاهم را
پس بده

درطوفان عشقت قلبم در هم شکست
بی وفا
قایق شکسته ام
را پس بده

در بلای عشقت بیماره بیمار ام
نسخه درمانم را
پس بده

خانه خرابم کرده آتش عشقت
کلبه احزانم را
پس بده

کس ندارد دگر از من ، نام و نشانی
بی وفا
هویتم را پس بده

واژه ها خسته اند از تو، و کار تو
خودکار شکسته ام را
پس بده

با جفاکاران سنگ دل در پیکارم
تیر و گمانم را
پس بده

پیر شدم از دست و پا افتاده ام
عصا چرا ؟
جوانیم را
پس بده

رامین آزادبخت