در ره تو پیر شد جوانیم

در ره تو پیر شد جوانیم
حال که رفتی
موی سیاهم را
پس بده

درطوفان عشقت قلبم در هم شکست
بی وفا
قایق شکسته ام
را پس بده

در بلای عشقت بیماره بیمار ام
نسخه درمانم را
پس بده

خانه خرابم کرده آتش عشقت
کلبه احزانم را
پس بده

کس ندارد دگر از من ، نام و نشانی
بی وفا
هویتم را پس بده

واژه ها خسته اند از تو، و کار تو
خودکار شکسته ام را
پس بده

با جفاکاران سنگ دل در پیکارم
تیر و گمانم را
پس بده

پیر شدم از دست و پا افتاده ام
عصا چرا ؟
جوانیم را
پس بده

رامین آزادبخت

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.