ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود

ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود
اکنون زِ چه ترسیم که در عینِ بلاییم

آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر می‌کند

آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر می‌کند
فکر می‌کند پیری یک حالت عجیب و غریبی است
که به اندازه صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است
اما وقتی به آن می‌رسد می‌بیند هنوز همان آدم پانزده ساله است
که موهایش سفید شده، دور چشم‌هایش چین افتاده
پاهایش ضعف می‌رود و دیگر نمی‌تواند پله‌ها را سه تا یکی کند
و از همه بدتر بار خاطره‌هاست که روی دوش آدم سنگینی می‌کند.

همش یادم میره

همش یادم میره
.
.
.
.
.
.
که فراموشت کنم

چه دنیای ساکتی …

چه دنیای ساکتی …
دیگر صدای تپش قلبها
غوغا نمیکند …
بی گمان همه شکسته اند …

در حوالی رویاهایم کسی هست که

در حوالی رویاهایم کسی هست که
بعد از هر باران دلتنگی رنگین کمان میشود برایم با تارو پود عشق
کسی هست که
آسمان تنهایی ام را با تمام عظمتش به آغوش می کشد
کسی هست که
ابرها را وسوسه میکندبه لحن باران وقتی هوایش درمن گل میکند
اما .....همیشه ...کسی هست که نیست ......

گاهی دلت به راه نیست ....ولی سر به راهی ...

گاهی دلت به راه نیست ....ولی سر به راهی ...
خودت را می زنی به آن راه و میروی ...
و همه
چه خوش باورانه فکر می کنند که تو رو به راهی .....

غیرت

شما که رگ غیرتت از ⁧ دوچرخه سواری زنان ⁩ باد می‌کند
و آن را بی‌هیچ دلیل قانونی و شرعی، عینِ بی‌دینی می‌خوانی،
نظرت پیرامون این ⁧ چرخدستی بانوان ⁩ چیست؟!

چرا از این وقایع دردناک سخنی بر زبان نمی‌رانی؟!
شاید مصلحت نمی‌دانید!
‏اولویت‌ها را عجیب در این مُلک، گم کرده ایم!