ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
من دیوانهام
و برای اثبات آن همین بس
که باد را در قفس کردهام
به باد بگویید:
حق ندارد...
موهای او را نوازش کند
داریوش فرزانه
ایتا...................bagheri6298q
در جزیرهای دور
مردی تنها
به کاغذ داخل بطری
امید بسته بود.
دورترها...............بطری اما،
به مینهای دریایی
چسبیده بود
داریوش فرزانه
به دستم تفنگ دادند
و من
بیآنکه بدانم
به قلب مردی شلیک کردم
که در آن
زنی موهای دخترش را شانه میکرد!
مرد افتاد
زن مُـرد
موهای دخترک سپید شد!
با لبخند سیگاری آتش زدم و به مادرم فکر کردم
بیآنکه بدانم...
از آنسوی میدان
مسلسلی
به روی سینهام
لبخند گشوده است!
داریوش فرزانه
میان من و تو
«و» حرف ربط نیست؛
حرف اضافه است!
من توام!
میان ما فاصله نیست.
داریوش فرزانه
باران که میآید
یاد تو میبارد
چه خوب میدانی
در من، چگونه...
بباری!
داریوش فرزانه