ما تماشاچیانی هستیم

ما تماشاچیانی هستیم

که پشت درهای بسته مانده ایم !
دیر آمدیم !
خیلی دیر ...
پس به ناچار
حدس می‌زنیم ،
شرط میبندیم ،
شک میکنیم ...
و آن سوتر
در صحنه
بازی به گونه ای دیگر در جریان است.


حسین پناهی

حق با تو بود

حق با تو بود
می‌بایست می‌خوابیدم
اما مادربزرگ‌ها گفته‌اند:
چشم‌ها، نگهبان دل‌هایند...

حسین پناهی

از شوق به هوا می‌پرم چون کودکیم

از شوق به هوا می‌پرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز
معمای سبزِ رودخانه از دور
برایم حل نشده است

آری از شوق به هوا می‌پرم
و خوب می‌دانم
سالهاست که مُرده‌ام...

همهٔ دریاها از آنِ تو

همهٔ دریاها از آنِ تو
یک کوزه آب از آنِ من...

ماریا... اگر صاحبخونه ها بدونن پنجره ها چقدر ارزش دارند،

شاید إجاره هاشونو چند برابر کنند!


#حسین پناهی

اگه کَسیو می‌خوای،

اگه کَسیو می‌خوای،
با هرچه او می‌خواد بخواش.
خواستمت با خواسته‌هات.

و تو هرگز ندانستی که زخم هایت،

و تو هرگز ندانستی که زخم هایت،
زخم های مکررم بودند
نخ های آبی ام تمام شده اند
و گل های بُقچه چهل تیکه دلم
ناتمام مانده اند

باید پیش از بند آمدن باران بمیرم...

آن روزها من به سلیقه کسی که دوستم داشت

آن روزها من به سلیقه کسی که دوستم داشت
و دوستش داشتم
سر تا پایِ زندگیم را آبی کرده بودم
آبی آبی
آبی به رنگ دریا
و نا گهان یک روز او را دست در دست کسی دیدم که
سر تا پایش زرد بود
زرد، مثل نور
من شنا نمی دانستم
دلم فرصت نداد تا شنا یاد بگیرم
و غرق شدم
در دریایِ آبی بیکران رویاها
و کابوسها

#حسین پناهی

وقتی در روشنی روز، دزدها به مهمانی کدخدا می روند.

فانوس های ده می‌دانند که بیهوده
روشن اند.
و سگان ده نیز می‌دانند که بیهوده
بیدارند.
وقتی در روشنی روز، دزدها به مهمانی کدخدا می روند.

✦ حسین پناهی

سردمه!

سردمه!
مثل یک سگ که توی جنگ سگی
حس بویائیش، رفته باشه از دست
عین فیلسوف و سوال
این قدر پاپیچم نشو!...