دستهایم را که می‌گیری

دستهایم را که می‌گیری
هوا بَرَم می‌دارد
می‌برد آن بالاها
دورها
روی ابرها...
من با تو همیشه روی ابرها سِیر می‌کنم!


حامد_نیازى

پرنده‌ی من چشم‌های تو همزادِ منند

پرنده‌ی من
چشم‌های تو همزادِ منند
من در آنان و تو در من غرق خواهیم شد
ای تنفّسِ تو شراب
بیا و بر من جلوس کن
تا یک درخت،به آسمان بیاموزد پرواز را!
در سکوت، مرا بشنو و هنگامی که
شبانگاه با خورشید به خواب رفتم،
چون رویایی شیرین بیاب مرا در بسترت،
ای چو من بی‌تاب
پرنده‌ی من
لانه‌ات را هر جا بگستری
سینه‌ام آنجاست
و با من هر چه‌ بگویی شعر است
زیرا من درختی‌ عاشقم که آشناست با لهجه‌‌ی‌ پرواز


حامد‌_نیازی

از ‌مجاورت خدا می‌آیی؟

از ‌مجاورت خدا می‌آیی؟
تو که تن‌پوشی از مِه بر اندام ‌داری
عطر جنگل می‌دهد خیال سبز فامت
و طعم شراب می‌رسد هم دم
از کلام آتشینت
معترفم به این که به طرز غمناکی
محتاج انعکاس تصویر تو
در برکه شبم و‌ می‌دانم روزی
شعرها برای رسیدن به مقبره‌ام
سینه‌ات را خواهند‌ جُست
که بی‌شک مدفن‌ِ منی!


حامد_نیازی

یک الفبای تازه باید

یک الفبای تازه باید
تا روایت‌کند حدیث دوری را
حروفی نو باید تا بتوان‌گفتن
داستان این صبوری را
از نفس‌های تو،هنگامه‌ی پرواز
از نگاه تو،که نهفته چون راز
و از ‌نامت،که یادم آمد باز
می‌تراود الفبایی نو
که کودکان با آن در مشق اول بنگارند
عشق آمد
از آسمان آمد
و‌ پرواز به سوی کبوتری پَر ‌کشید!

حامد_نیازی

حواسم پرت زیبایی ات شد !

حواسم پرت زیبایی ات شد !

من دست و پا چلفتی

نصف بیشتر شعرم را ریختم زمین!

فقط ماند...

یک دوستت دارم ساده !


- حامد نیازی

گاه می‌اَندیشم بهار تویی

گاه می‌اَندیشم
بهار تویی
و اینکه سالهاست به جای تو می‌آید
شوخیِ تلخِ خداست با من

حامد‌_نیازی

من از میانِ تمام کتاب‌ه

من از میانِ تمام کتاب‌ها
آن‌که شبیه تو بود برگزیدم
و از دل تمام صفحات
آن‌که عطر دست‌های تو را داشت
انتخاب‌کردم
و از تمام صفحه‌ها
برگی که به لطافت‌نگاه تو بود دیدم

و از این برگ
خطی که طعم تو را داشت خواندم
اینک
دوستت دارم
دوستت دارم و
دوستت دارم را مدام تکرار می‌کنم
که در تو خلاصه می‌شود
ای عصاره‌ی تمام شعرهای ناگفته

حامد_نیازی

عاشقم

عاشقم
باید سپرد مرا به دست‌های جوی آب
چونان برگی از کتابی مقدس
باید نهاد مرا بر بلندای دیوار
چون‌ تکه‌ای نان
باید مرا به گوش کویرخواند
چونان دعای باران
باید مرا رها کرد در نسیم
چون عطر بازگشت چکاوکی‌ از کوچ
عاشقم

حامد_نیازی

بی‌خوابی‌هایم

بی‌خوابی‌هایم
پنج دلیلِ ساده،ظریف و زیبا دارند!
کم دارم انگشتانت را
که بینِ موهایم
چند دقیقه تلو‌تلو بخورند!


حامد_نیازی

خدا آنچنانت دوست میداشت

خدا آنچنانت دوست میداشت
که در تو نگریست
هر چه کردی،کرد
هر چه گفتی،‌گفت
هر‌ چه اندیشیدی،اندیشید
هر چه شنیدی،شنید
و چون به نماز ایستادی
به تو مومن شد!

حامد_نیازی