می نشیند لب بام دلم,

می نشیند لب بام دلم,
باز خیالت
گفتن از تو, عادت هر روز من است...
اعظم حسنی

شب هجران تو این,

شب هجران تو این,
دل دریایی تنها شده را
به پَر مرغک دریایی شب گرد خیالم,
دادم؛
تا مبادا, سحر گاه فراق
گذرد از ره تو
اشک تلخ دردم...

اعظم حسنی

تو یادت چون شقایق

تو یادت چون شقایق
عاشقانه،
بروید بر دل، چون کوه،
پر غرورم.....


اعظم حسنی

در فراقت، غم دل را

در فراقت، غم دل را
به نسیمی گفتم؛
‌که ز کوی تو گذشتن
تمنّای شب و روزش بود....


اعظم حسنی

هیچ کس را خبری نیست از این ویرانی

هیچ کس را خبری نیست از این ویرانی
من به کنج دلِ دلسوخته ام می بینم
رویشی می روید، همه از آبادی
همه آباد شود،
همه‌ی ویرانی!!!


اعظم حسنی

خسته بود شعرم میان دفترم،

خسته بود شعرم میان دفترم،
بس ز دلتنگی تو،
دل گفته بود
خواستم تا خط زنم،
دل گفته ها
اشک شد، هر ورق
در دفترم، نا گفته ها ....


اعظم حسنی

چشمان تو ،

چشمان تو ،
خاطرات باران خورده‌ی فصل های زخمی سرنوشتم را
با تلنگری غضب ،
به طوفانی می رساندکه درآن ،تنها قلب مدفون شده‌ی
گورستان لحظه هایم،
احیا می کند هزار ثانیه ی بی تو بودن را !
و درمن دوباره می شکند،بال وپری را
کز عرش تو
به ارمغان بُردم بر فرش دل،
طوفان چشمان سیاه تو ،چراغ روشن فرداهایم را
می رُبود!
تا فرداهایم ،
در تاریکی، به دور از همه‌ی بودن ها
نبودنت را به اشک ،چاره کند.
و خاکستری های روزگار بی رنگم
تنها به خاطر تو
تا فردا، منتظر باشند!
تا تو، راه بی بازگشت خود،
دوباره باز گردی!
و این یعنی جنبش واژه ها
در فضای خالی خط خورده‌ های تولد من!!


اعظم حسنی

جام دل پُر می‌کنم از یادِ تو،

جام دل پُر می‌کنم از یادِ تو،
می سرایم شعر و شعر
شرمنده باد ،
هر غروب،
چون هجر تو ،پایان نشد!!!....

اعظم حسنی

چنان سرایم تورا، که در جان شوی

گفتمت:
چنان سرایم تورا، که در جان شوی
ندانم ز جان، بسی والاتر چه باد
ز جانم عزیزتر، آن شوی!
ز عشقت بدان حد نگارم
که در روزگار عدم
ز خاکی که من خفته ام
بروید، بید مجنون ها،
و امروز ، ز هجرت،
به اشکان چشمم
کنم‌ سیراب،
نهالی که روید به فردا ها !!....


اعظم حسنی

نوید آمدنت را به چلچله ها داده ام،

نوید آمدنت را به چلچله ها داده ام،
تا آهنگ گام‌ هایت را
در جانم بنشانند!
چرا که می دانم،لحظه‌ی رسیدنت
بارانی ست در دیده ام،
و وجودم فقط صدای طپش قلبی ست
که پَر گرفته تا تو،
من،
یقین دارم نخواهم شنید طنین گام هایت را..!

اعظم حسنی