به بغض پنجره,

به بغض پنجره,
می خندد
آفتاب دم صبح,
پنجره,
تمام دیشب را
به ظلمت ثانیه های بی تابش
رخ در خواب تو را پائید,
و صبح,
تو,
خنده زنان به آفتاب سوزنده
بی اعتنا
از لب تاقچه ی نگاهش
گذشتی,
به عادت......


اعظم حسنی

به سر سودای دل دارم

به سر سودای دل دارم
به چشم
بارانی از یادت,
غمت, با رفتنت آمد
چنان تیری به تاریکی,
مرا مات خیالم کرد.
منم بازنده ی عشقت
ز درد,
زانو بغل دارم
و سرمایی که سوزان شد,
گَرَم زین درد
رها سازم نقاب غم,
خیالم را
چه درمان باد!
که یاد تو
دمادم
می کند یادم .....


اعظم حسنی

از پل حادثه ی عمر

از پل حادثه ی عمر
به سلامت,
اگر دل گذرد
نذر دارم,
قربانی جانم
به پا بوسی چشمانت,...


اعظم حسنی

کاش, چشم که می بندم

کاش, چشم که می بندم
بشکند بلور سکوت سرد تنهایی ام,
و به هر تکه تو پیدا شوی؛
من
محکومم
به بیداری خواب های بلیده در هجوم اشکان دوری ات,
و به هذیان دیده ام,
که خیالت,
به آغوش می گیرد مرا
در تاریکی قاب گرفته ی انتظار,
کاش
چشم که می بندم
لمس آغوشت, گرم کند سوز ویرانه ام....

اعظم_حسنی

می دمد در روح

می دمد در روح
شاید,
خیالت,
این چنین آرام می سازد دلم
این چنین تنهایی ام پر می کند
چِفت دستان تهی از دوری ات,
من به آغوشت
به دامان خیالت
گرفتارم,
گرفتارم به دیدارت,....


اعظم_حسنی

در سکوت رفتنت,

در سکوت رفتنت,
خواب را مشت مشت,
آب می کنم
می دهم برچشم سیلاب برده ام,
نیمه شب های هیاهو خورده ام
خانه ام, نور می تابد خیالت
خواب را بیداری ام,
دق می دهد با اشک خشک,
رفتنت,
عادت نشد,
در فراق شب زده,
تکرار شد......


اعظم حسنی

جلا خورده ی درد بود

جلا خورده ی درد بود
و غم
بوسه می زد دستانش را
هر بار که با سر انگشتان مهر,
عشق می کاشت
لابه لای گیسوان گره خورده ی
تمام جانش,
مادر جهانی ست که جز او
دگر هیچ, به هیچستان نَیَرزَد خیال مارا...

اعظم حسنی

خنده می زنم بر درد,

خنده می زنم بر درد,
شاید,
کمی کمتر شود, دردش
خنده هم خود درد شد
بر روی درد...

اعظم حسنی

نخ نما شده انتظار دیدارت

نخ نما شده انتظار دیدارت
دگر,
تار وپود قسمت
استحکام نمی بخشد, وصالت
در آن سوی خیال
دلتنگی هایم, پس می زند اشکان به راه نشسته را,
تو,
آنقدر بر دلم,
شعله ی مهرت نتابید
که فراموشم شد
خورشید روزگار در هم منی

اعظم حسنی

کاش گاهی, دل ما را, به سر انگشت خیالت بخری؟

کاش گاهی,
دل ما را, به سر انگشت خیالت بخری؟
من همان بَرده ی بازار جنونم,
کز بدِ حادثه
ممنوعه ترین ممنوعه ی
این شهر غریبم...


اعظم حسنی