رهایی نمی یابد

رهایی نمی یابد

انسان چرا ؛

با نوای داوودی

عطرِ زبورِ پاک ؟...



ما

دربیغوله ی کلمات

حفر می کنیم

چون چاهِ عدم

آسمان آبی را



پایگاه نبوت

فراتراز ، سِحرانگیزیِ واژه هاست

آنجا که عشق ،

غوطه می خورد درنهانِ ما

بروب طومار حافظه

ازاقلام بی پناه

تاوارهی زویلِ چاه

پاک ومنرهی ، آنگاه

در روبروی خدا



فهم کن این سمِّ کُشنده را

دمنوش خواب ها

ما ، دربیغوله ی کلمات

حفر می کنیم

چاهِ چاره سوز عدم را


ناظمی معزآبادی اصغر

الهام معشوق زمینی

الهام معشوق زمینی

استجابت دعای من بود

بانماز طواف مجرد

واکتشاف عصاره ی ناپیدا

بازلال کودکی ، می شدخدارادید


در آغوش زن هرجایی

(معجزه نیست ، اتفاق ساده ای ست

باروشن نگریِ ریشه یِ در خاک

می توان به معصومیت رسید .)

لیلی وشان ملکه ی عشقند

درقصربصیر خویش

معشوقگانِ خیسِ پرده ی هجرت

قنوت ، قاعده ی قیامت بود

در ضمیر عارفانه ی گل ها

من همه عمر ، نمازگزارِ حرمِ ماه رخان بودم

فرشته صورتان بر می انگیزند ، سیرت فرشته را...


ناظمی معزآبادی اصغر