باور کن تو را پنهان خواهم کرد

باور کن

تو را پنهان خواهم کرد

در آنچه که نوشته‌ام

در نقاشی‌ها و آوازها و آنچه که می‌گویم

تو خواهی ماند

و کسی نه خواهد دید

و نه خواهد فهمید زیستن‌ات را در چشمانم...

-----------------------------------------------------------------
اُزدمیر_آصف

دیگر همانند گذشته دل تنگ ات نمی شوم

دیگر همانند گذشته دل تنگ ات نمی شوم
حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی کنم
در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری ست
چشمانم پُر نمی شود
تقویم روزهای نیامدنت را هم دور انداخته ام

کمی خسته ام
کمی شکسته
کمی هم نبودنت، مرا تیره کرده است
اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را
هنوز یاد نگرفته ام
تنها “خوبم” هایی روی زبانم چسبانده ام


مضطربم.. فراموش کردن تو
علارغم اینکه میلیون ها بار
به حافظه ام سر می زنم
و نمی توانم چهره ات را به خاطر بیاورم
من را می ترساند

دیگر آمدن ات را به انتظار نمی کشم
حتی دیگر از خواسته ام
برای آمدنت گذشته ام
اینکه از حال و روزت باخبر باشم
دیگر برایم مهم نیست

بعضی وقت ها به یادت می افتم
با خود می گویم: به من چه؟
درد من برای من کافی ست

آیا به نبودنت عادت کرده ام؟
از خیال بودنت گذشته ام؟

مضطربم..
یا اگر
عاشق کسی دیگر شوم؟

باور کن آن روز
تا عمر دارم
تو را نخواهم بخشید

ازدمیر آصف

گفته بودم فراموشی زمان می خواهد

گفته بودم
فراموشی زمان می خواهد
اشتباه بود
فراموشی زمان نمی خواهد
فراموشی دل می خواست
که آن هم پیش تو ماند


اُزدمیر آصف

دل آدمی به هنگام بهار

دل آدمی به هنگام بهار

زمستان را میخواهد

و به وقت زمستان بهار را

دلتنگ میشود

برای هر آنچه که دور است

آیا باید همیشه به‌ هم رسید؟

بیخیال شو!

بعضی چیزها

وقتی که نیستند

زیبایند!

 

آزدمیر آصف

عشقِ من چو کاجی باشکوه است

عشقِ من
چو کاجی باشکوه است
نه به وقت خزان برگ می‌ریزد
و نه در زمستان سر خم می‌کند


ازدمیر آصف
مترجم : حسین بهروزی

به چه‌چیز تو اینقدر وابسته شدم

به چه‌چیز تو
اینقدر وابسته شدم
به چشمان‌ات
که مرا نگاه نمی‌کنند ؟
یا به قلب‌ات
که مال من نیست ؟


ازدمیر آصف
مترجم : علیرضا شعبانی

مى‌گفتى: "شبت خوب جانِ من"

مى‌گفتى: "شبت خوب جانِ من"

بیشتر از خوب بودنِ شب،

اندیشه‌ى اینکه جانِ تو هستم

در من ریشه مى‌کرد و سبز می‌شد


| ازدمیر آصف |

رسیدیم به بهترین فصل سال

رسیدیم به بهترین فصل سال

‏به درختانى که برگ‌شان زرد شده؛

به پاییز که اندوه‌ست

‏و به اندوه که منم.

‏اُزدمیر آصف

عشقِ من

عشقِ من
چو کاجی باشکوه است
نه به وقت خزان برگ می‌ریزد
و نه در زمستان سر خم می‌کند

ازدمیر آصف

کاش تو به جای من بودی

کاش تو به جای من بودی
تا می فهمیدی که دوست داشتنت
چه کار سخت و فرساینده ایست
کاش من به جای تو بودم
تا طعم این همه دوست داشتن را می چشیدم


آزدمیر آصف