آیدا...!

آیدا...!
این که مرا به سوی تو می کشد
عشق نیست، شکوه توست؛
و آنچه مرا به انتخاب تو برمی‌انگیزد،
نیاز تن من نیست،
یگانگی ارواح و اندیشه های ماست.

احمد شاملو

من با تو،

من با تو،
رویایم را در بیدارى دنبال می‌گیرم...

احمد شاملو

تو طلوع کردی و عشق باز آمد،

تو طلوع کردی
و عشق باز آمد،
شعر شکوفه کرد
و کبوتر شادى بال زنان بازگشت؛
تنهایى و خستگى بر خاک ریخت.

احمد_شاملو

تو را دوست می‌دارم.

روزی که با تو از عشق خود گفتگو کردم، امیدوار بودم دریچه تازه‌یی به‌ روی زندگی خودم باز کنم.
پیش از آن، همه‌چیز داشتم به‌ جز تو!
آنچه مرا از زندگی مأیوس کرده بود همین بود که نمی‌توانستم قلبی به صفا و صداقت تو پیدا کنم

که زندگی مرا توجیه کند؛

که دلیلی برای زندگی کردن و زنده بودن من باشد. حالا من از زندگی چه دارم؟ به جز تو هیچ!


تو را دوست می‌دارم.
تو عشق و امید منی.
بهار و سرمستی روح من هنگامی است که گل‌های لبخنده تو شکوفه می‌کند.

احمد_شاملو ❤

شهر من رقص کوچه‌هایش را بازمی‌یابد

شهر من رقص کوچه‌هایش را بازمی‌یابد

هیچ کجا،
هیچ زمان،

فریاد زندگی بی‌جواب نمانده است...

#احمد_شاملو

گر بدین سان "زیست" باید پَست،

گر بدین سان "زیست" باید پَست،
من چه بی شرمم
اگر فانوس عمرم را
به رسوایی نیاویزم،
بر بلند کاج خشک کوچه‌ی بن بست...

احمد شاملو

سکوتِ آب می‌تواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛

سکوتِ آب
می‌تواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛
سکوتِ گندم
می‌تواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندانهٔ قحط؛
همچنان که سکوتِ آفتاب
ظلمات است ــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان است.
فریاد را
تصویر کن!


احمد شاملو

دل ام کَپَک زده، آه

دل ام کَپَک زده، آه
که سطری بنویسم از تنگیِ دل،
هم چو مهتاب زده ئی از قبیله یِ آرش بر چَکادِ صخره ئی
زِهِ جان کشیده تا بُنِ گوش
به رها کردنِ فریادِ آخرین.
.
.
.
احمد شاملو

به تو سلام می کنم ، کنار تو می نشینم

به تو سلام می کنم ، کنار تو می نشینم
و در خلوت تو ، شهر بزرگ من بنا می شود