شهد می‌نوشم ز جام آسمان

شهد می‌نوشم ز جام آسمان
شرح می‌گویم ز غوغای نهان
ازهیاهوی سری سودازده
بزم آرایم به نظم واژگان
هر دری کوبم ز حیرت خسته سر،
تا مگر یابم از آن دلبر نشان
دست بر نی ،قصّه از وی می‌کنم،
می خرامم سوی کوی دلستان
تا به صـبح عاشقی مأوا کنی،
پای تا سر شعله گردی بی گُمان
بایدت تا تن زنی بر هرچه او
خواهد و بِـفْکنده در دامانتان
کهنه کاری گر به دشت خاک و خون ،
بی سخن می سوز و بی پروا بمان
تن بر آتش زن ، چنان پروانه،
جـان،
غرقِ شور وعشق و شیدایی ببین

پریوش نبئی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.