سینه ام دارو میخواهد دوایش انفجار؛

سینه ام دارو میخواهد دوایش انفجار؛
لرزش دست های من از الکل و بی اختیار
جان من بالی نداشت، سقوط میخواهد چکار؟
خیره به پایان دره، عاشقی چشم انتظار.

نفسی بالا نمی آید از این سینه ی تنگ؛
ناگهان زل میزند به قفل زنجیرش به سنگ،
نه امیدی دارد و نه فکر به فردایی سه رنگ،
چشم به قبر میدوزد و دنبال راهی واسه مرگ


تیک تیک بمب ساعت گوش من را میدرد،
نبض بمبم تند و بی‌جرئت ادامه میدهد،
کاش میترکید که زندان تنم آرام شود؛
این تن پر زخم من را آدمک چند میخرد؟

صادقم خسته شده از رقص با جوهر خون،
کاغذم با شعر من هم می‌شود شاهد اون.
شاعری درمان درد بوده ولی تا به کنون؛
آرین تنها و بی تکیه زده ساز جنون

آرین کارمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.