گفتم همیشه پیش تو باشم ولی نشد

گفتم همیشه پیش تو باشم ولی نشد
در گوشه ای به قلب تو جا شم ولی نشد

رفتم که بعد از اینهمه غم، در کنار تو
از گیرودار غصه رها شم ولی نشد

گفثی که میرسی و مرا مژده ای می دهی
تا بی خیال چون و چرا شم ولی نشد

افتاده ام اگرچه که از پا به گوش خود
گفتم دوباره دست به عصاشم ولی نشد

میشد دوباره حال و هواپی عوض کنم
بلکه مقیم شهر شما شم ولی نشد

درد مرا که نزد طبیب تو گفته اند
میشد دوباره دار و و دوا شم ولی نشد

من جرعه نوش عشق تو هستم که سالها
می شد بدون درد و بلا شم ولی نشد

علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.