خود بدانم همه درخوابند انکار از تحقیر شدن

خود بدانم همه درخوابند انکار از تحقیر شدن
وقتی که تازیانه ی تحقیر به تنم زده شد می دیدن

روزها رد پایی تحقیر بر چهره خاکی خود به تصویر کشان
ازهمسیایه و فامیل و دوست تر از تخدیر میشنیدن

تو مپندار دل که روزها ز بند تحقیر شدن آزاد شده ایی
به جوانی به ریشه تحقیر تبخیر تدبیر تعزیرشدن اندشیدن


تلخ تر از طعم تحقییر ترحمُ تقدیر تشویر تدویرُ پذیر
با قلب سیاه به تردید آرامش وخیال به شوق را دیدن

منوچهر فتیان پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.