عصر شتاب زده ایست

عصر
شتاب زده ایست
و ذات ازل
چون صنمی باده فروش
با کلامی نازک
از قبیله ی سیاوشان ، غائب
گوشه وسیع و اقلیم قلب ، تنگ
به خاشاک
پناهنده شدیم
سنگ ، سنگ ست و کلام کهن ، دریا
فرشته ی باران کجاست
تا از کلمات برهنه ، شعر سازد
و نان
حرمتی که رعایتش از ماوراست
ما از طبیب ، زخم خوردیم
و مرگ
دعایی گران بر رفیق
انسان
سرگشته ی عافیت ست
خروشش مبالغه
گاه خوش آهنگ و گرم و دلنواز
گاه ترجمه ای شتابان
ناروایی
حاصل همنشین بی ذات ست
ای
صاحب کلام
به تو پناه بردم


فرهاد بیداری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.