اِی که با من، آشنایی داشتی

اِی که با من، آشنایی داشتی
ای که در من، آفتابی کاشتی

ای که در تعبیرِ بی‌مقدارِ خویش
عشق را، چون نردبام انگاشتی

ای که چون نوری به تصویرت رسید
پرده‌ها از پرده ات برداشتی

پشتِ پرده چون نبودی جز دروغ
بوده‌ها را با دروغ انباشتی

اینک از جورِ تو و جولانِ درد
می‌گریزم از هوای آشتی

کاش حیوان، در دلت جایی نداشت
کاش از انسان سایه‌ای می‌داشتی


#فریدون_فرخزاد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.