کاش میشد من تو را، می دیدم

کاش میشد من تو را، می دیدم
تا گلی از گلشنت ،می چیدم

کاش آن لحظه فراموش نمی شد
تا که از داغ غمت، می دمیدم

کاش آن چشمه خاموش نبودی
تا از شوق وصالت ،می دویدم

کاش آن قلب تو شیدا بشود
تا برای فتح ا‌و ،می خزیدم

کاش آن ماه شب تار تو بودی
تا فتح تو جان، می تپیدم

کاش آن نوگل خندان تو بودی
تا غصه و غم را ،می دریدم

کاش در کنار یار تو بودی
تا هر چه می خواستی، می خریدم

کاش آن صبح صادق تو بودی
تا فصل فراق را، می کشیدم

کاش سرباز تو سرباز بود
تا معنی سرباز را، می چشیدم


علیرضا چریکی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.