ای کاش بیایی

ای کاش بیایی بدهی اِذن حضورم
تابشکنی از جلوه ی خود سنگ صبورم


در دفتر پر مِهر دلم نام تو ثبت است
بازا که شود عشق تو یکباره مرورم

آبی برسان تشنه ی بی چون چرایم
یارا نکند ٬ بشکنی این تنگ بلورم

باقامت زیبای دلارای تو ای دوست
آوار شود یکسره دیوار غرورم

آن روز که آیی بزنی خنده به رویم ٬
برپا شود از عشق تو آن صبح نشورم

بازا که دل وجان همه قربان تو سازم
خورشید دلارای من ای صبح ظهورم


قاسم یوسفی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.