خیره می مانم و بر ماه نگاهی دارم

خیره می مانم و بر ماه نگاهی دارم
با خیال خوش تو، صحبت ماهی دارم

وقت دیدار دلم در طلبت حیران است
بر دو چشمان سیاه تو ، پناهی دارم

ماه را می نگرم تا که نگاهت بینم
هر سحرگاه بر این قصه گواهی دارم

یاد ایام دی و گفت و شنودی زیبا
بر دلم مانده که من، حسرت آهی دارم

چه کنم تا که فراموش نگردد ایام ؟
از غم و غصه به جان، ترس تباهی دارم

آسمان تیره و احوال دلم بارانی ست
در گذرگاه زمان ، بخت سیاهی دارم

خنده های تو مرا فرصت شادی می داد
بی نگاه تو چه اندوه مباهی دارم....

سیمین حیدریان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.