به هُرم لحظه ئ دیدار

به هُرم لحظه ئ دیدار
وهُرم لب به لبانت
به دایره ای که دودستت
و آگوُشی که خیال است
و لمحه ای که من آن دم
که لمس میوه ممنوع
به انفصالِ سر انجام
قسم که خواهش جانی
دوباره گر تو بیایی
بهشت را به غرامت
دهم به سرخی گونه
دهم به میوه ممنوع
اگرچه زهر گوارا ست
اگرچه دام پلیدیست
کِشد به کفر و دنائت
اگر چه نسل مرا این
هنوز قلب مصمم
به آگوشی که خیال است


احمد صحرایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.