تو بیا و تو بیا باز به اِصرارم رس

تو بیا و تو بیا باز به اِصرارم رس
تو بیا و تو بیا زود به افکارم رس

لب دریا به لب لعل تو پیوندم شد
تو لبم پس بزن و باز به اَسرارم رس

من که با هر قلمی شعر تو میگویم و بس
تو بیا باز به داد دل اشعارم رس

یار تنهایی من بوی تنت شد جانا
عطر پیوند بیا با قدم یارم رس

عاشقی را همه گفتند به اینجا ره نیست
پس تو افسانه من زود به این شهرم رس

همه ذکرم تو بیا و تو بیا، رد دادم
تو به این جان خراب و دل بیمارم رس

شده انبار نگاهم خفقان عشقت
جسدم خفته بر اب است به انبارم رس


گل باغم همه چیدی، نگران شد رزوان
چون گلی تازه برامد تو به اثارم رس

مهدی صداقتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.