سر به روی شانه ات حال خیالای من است

سر به روی شانه ات حال خیالای من است
گرمی دستت توهم وار ، لالای من است .

دستها بسیار... اما می گریزم از همه
غیر تو ، غیر از من و این حال حالای من است.

عاقبت جز من و تو در دفترم برگی مباد
کین مقدر در تمام روز و شبهای من است .

شاهدم مرغ درون و سینه همچون یک قفس
روز پروازم چه شیرین ، شور شهلای من است.

نیمه شب باز...ام بیا تو بر سر سجاده ام
وآن دمم را باز می خواهم که لیلای من است.

بوسه اما بوسه ی طولانی و بی خاتمه
جان بقربانت بیا ، کامت تولای من است .



قاسم رندی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.