شعر من ازهمه گفته ها ی عشق باخبر است

شعر من ازهمه گفته ها ی عشق باخبر است
کمتر از دیدن نحر در پی هر اثر بی شرر است

فرصتی باد با سحر حرف آخر به تنهایی بزدم
دیر زمانی است آتش درد م زحیای پُر اثر است

گر که از خاک اسارت خویشتن آزاد شدم
خیره سر از دل جان بی عشق درد سر است

گر زان پنجه ی صیاد شبانه صیدی زد به سرم
اسم تو آتشی واسه زخم عشق سربه سر است

آه عشق چو لاله همنشین ستاره خاموشم باش
عاشق خاک تنم باش گر شادی ما داد سر است

منوچهر فتیان پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.