دیدی شده ای رسوا،آخر دلِ دیوانه

دیدی شده ای رسوا،آخر دلِ دیوانه
درشعله ی عشقی هم،گشتی توچو پروانه

گفتم نَشَوی عاشق،بردیده ی شهلایش
اکنون ز چه مینالی،درگوشه ی میخانه

شیدا چه شَوی هردم،دیگرشده ام خسته
باید بگریزم من،کز دستِ تو ویرانه

گفتم که نروسویش،بگریزتوازکویش
دزدیده ترا آخر،بنگر ز چه رندانه

افسوس که درخوابی،بیدارتوکی بودی
قاپیده تراایدل،کز سینه چو دزدانه

وابسته شدی جانا،بریک رخِ زیبایی
ازروی خطاگشتی،یابوده چودردانه

ازدستِ توای دل من،دیوانه شَوَم دانم
بس ناله کنی درشب،هم گریه ی روزانه

گیرم که (خزان)باشد،راضی که شود عاشق
آخر تو بفر مادل ، کو دلبر جانانه


علی اصغر تقی پور تمیجانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.