شاید این بار گره خورد دلت با دل من

شاید این بار گره خورد دلت با دل من
یا که وا شد گره از سر این مشکل من
تو که غارت نمودی همه ی هستی من
همه هستی من مال تو ،این دل دل من
نافه ی مُشکی وُ نِی و نوا داشت خُتن
برهوت است درونم تو ببار در بر من
سِرّ افتادگی لاله ی واژگون می دانی؟
سر تسلیم فرو برد قدش پیش چمن
تا که گیرد نفسش بوی نفسهای ختن
اشک خونین بریخت در بر دامان چمن
روی ماهش ندیدست کسی غیر چمن
همدم شام و سحر گشت غزل خوان چمن


مرضیه فتحیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.