گذر کرده ام از خویش

گذر کرده ام از خویش
ونهال خُرد اندیشه ام
پشت پَرچین نازک تنهایی
سر برافراشته
وتنیده فریادی که خَموش است
نامش را نمیدانم
صدایش را نمیشنوم
و اندوه منجمد نگاهش را نمیشناسم
به گمانم
کسی در من روییده که دیگر من نیست.


محبوبه محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.