اشکم سرازیر از بر جان و دل

اشکم سرازیر از بر جان و دل
شمع من همچون سوزان
پروانه ذهنم به دور چشمان سیه ات
همه خیال و نظر به دنبال تو
وصل و هجران خلاصه در وجود تو
خنده و گریه و آه من
در پی وصف چهره خمار تو
چه سان گویم کیستی
نظر به قامت رعنای تو
دست افشان ، پای کوبان ، کف زنان
همه در وصل گل خندان رخ تو
زیبا صنم ، آهوی دشت ، پاک منظر
همه در پی تو روان
همچون پیر میکده به مسلخ رندان

چه گویم که در وصف نگنجی
زیر بارش باران
خاطره صد مجنونی
صید و صیاد و شکار
در کمند زلف تو اسیر

چو حکایت قصه لیلی
به دیدارت آمده این خسته دل ریش
با دیده خواهش
چه زود می روی به رسم عاشق کشی
تو را من همچون صد نیاز....
.بمان ، تا شوم به یک جرعه سیراب

حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.