من فرو ریخته ام تکیه گاهی نشوم

من فرو ریخته ام تکیه گاهی نشوم
زائری گم شده ام راه به چاهی نشوم
باد پائیز زده است بر بال وپرم
همچو موج متلاطم یکجا گاهی نشوم
شده ام خانه بدوش در این شهر غریب
چشم بندم بر بازی ایام گرد ماهی نشوم
آهی بنشین در خلوتی و گوی با دل حزین
جز این کار نیاید پشت و پناهی نشوم
مگرم تو گشائی ورهانی جان از بدنم
غیر جامه دریدن درمان گناهی نشوم


عبدالمجید پرهیز کار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.