نظر به سویی دارم دور

نظر به سویی دارم دور
منتظر می‌مانم به اندک سوسوی چراغی
شاید همین فردا بیاید
مرا ز غم رهایی دهد
نقاب غم روزگار
ز رخ سرخم بردارد
لبخندی هر چند کوتاه
به شکفتن غنچه گل بزنم

کاش در باغچه ها
در کنار گل رز
خاری از غم و اندوهی نرویئد
ناشادم از تکرر تنهایی
ساز و دف و آواز نی
خبر از رویای غم دارد
دلشادم ، پس تبسمی میکنم
که بگویند ، او رسیده بر بالینم
هر چند او را حس نمیکنم
انگار آمده از ره دراز
پای کوبان
جرس بردارید
یار ز پنهان
نهان آمده
باغ و گلشن شکوفه داده
به یمن قدومش
من ز کرم دوست
خرسندم به نیم نگاهی
از لطف روزگار
آمده به پایان این فصل


حسین رسومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.