ای که تُنگِ بشکن از جنس سفالیست تورا

ای که تُنگِ بشکن از جنس سفالیست تورا
آبیاری کن تو دل را تا مجالیست تورا

این زمینِ مستِ تشنه،دانه کی حاصل دهد،
تاکه در مصرِ دل و جان خشکسالیست تورا ؟

غافل از رفتن مشو، بانگِ سفر راگوش کن
تاببینی مرگ هم در این حوالیست تورا

خوش نشینِ بوریایِ خویش باش و غم مخور
تا ببینی این حصیرت،صد چو قالیست تورا

شوقِ پروازی نمی بینم ، زمینگیری چرا ؟
بازکن زنجیرِ محنت، پرّ و بالیست تورا

آرزوهای جهان،خواب و خیالی بیش نیست
تا به کی در بند این خواب و خیالیست تورا ؟


قاسم یوسفی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.