دَر مزرعه ی زندگی کاشَتم باغی

دَر مزرعه ی زندگی کاشَتم باغی
بی آبی رسید هَرزه سر آمد یاغی
گل ها همه پژمرده درختان زخمی
بی فایده گشت هیچ نگردید باقی
دریایِ تلاطمِ هوس نیست مأمن
پا پوشی را ماَند  که تَنید دباغی
مِی در قدح جامِ زُمردین نوش
یا در مسِ قلعی چه تفاوت ساقی
پیمانه مِی نوشی تو گر مجنونی
لیلی چه سزاواری کُنندش باقی
صد بار به میخانه چه جُستی آخر
یک خواسته نکردی طلب از الباقی
محکوم به فنایی که چنین نامردی
خوردی نمکش ، هیچ نکردی یادی
بی رسمی رسم است تو جامی شکنی
شُکر شأنِ شکور گشت تو گر ارشادی
صد بار طَواف آری به دور کعبه
خود را نشاسی که اَسیر اُفتادی
یک آن نیاز است شوی حُرِ حسین
حُر گشتی اَسیری و اَسیر ، آزادی
حافظ چه سُرایی کنون حالِ بَشر
فریادی ، شنید یادی نکرد فریادی


حافظ کریمی
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.