آنکه مرا بود نهایت، سرشت

آنکه مرا بود نهایت، سرشت
آگهی مردن من را نوشت
تا که شدم منحنی و همچو نی
دست نهان کرده و بر دست هشت
نیکی ما رفته به یغما دگر
مانده‌ دراین مزرعه محصول زشت
زنده از آنیم که عاشق شدیم
مرده بود باغچه ی خاک وخشت
دوزخیان را همه کردم شمار
تا برسم بر نفحات بهشت
باخته ام دسترس‌ نیک را
سوخته ام سوخته ی سرنوشت
کی شود آن روز دل انگیز ما
پخته شود خام درون خورشت؟
منتظرم منتظر نوبهار
خرمی دلکش اردیبهشت
جمله ی تکرار سعید این بود
می دِرَوَد هر که هر آن چیز کشت


سعید آریا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.