شاهدی از من نماند؛ هرکه را دیدی بگو

شاهدی از من نماند؛ هرکه را دیدی بگو
من غریب و جام بر دستم؛ تو بی اندازه خوب.
چهره ام رسوای عالم شد در این نامردمی
شاه خوبانی عزیزم؛ آفتابی بی غروب.
ناز انگشتان دهر؛ از من چه میخواهید؟ جان؟
منت ساغر کشیدم تاک شد برمن حرام.
رفت از جانم شراب و باده ام را ریخته
گرد خود را بیختم آنگه الک آویخته.

محبوبه محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.