به یادت آتشی در سینه بر پا میکنم

به یادت آتشی در سینه بر پا میکنم
من برای دیدنت امروز و فردا میکنم

رفته ای از دیده ام چونان جدا گشته دلم
سینه ام در جوشش از یادتو غوغا میکنم

چونکه عمرم زد شرر درهجر این دیوانگی
تا نظر می کردم از رویت جدا ، تا میکنم

در میان جان ودل روزی که می‌آیم برت
هر نفس درجان خود ،از شوق پیدا میکنم

از درون روح و دل می سوزم از سوز غزل
گرچه میمیرم ز غم من کوهِ خارا میکنم

بر سر کویش برون خواهم شد از دیوانگی
چند جا در کنج تنهایی شررها رامهیا میکنم


امین طیبی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.