نه برای پرندگان تپش‌های قلب تو

نه برای پرندگان تپش‌های قلب تو
که آشیان‌سازِ رگ‌های من‌اند
و نه دریاچه‌ی آبیِ نجاتِ عشقت
که با جان تشنه‌ی من به بازی‌ست
می‌سرایم من این شعرهای شبانه را
تا به شبیخونِ داغ تو پیش از سپیده‌دم
برخیزم به یاری عشق
در مصاف تلخش با تنهایی
تا نباشد هیچ دل زخمی به صبح
و پنجره‌ای بسته
در تلاش شکستن نسیم
تا مورچگان هم‌چنان پی بگیرند
به یافتن خرده‌های نان
و پلنگ و آب نرنجند
از نیمرخِ قهرآمیز ماه
چرا که هنوز دانه می‌شکافد
و کرم ابریشم
سفر می‌کند به آهنگِ درون
و مار حلقه می‌زند هنوز
به ساختنِ ساعتِ کمین و آرامش خویش
و آینه می‌جنگد به خاطر تک‌چشمِ شمع

و این پیامی‌ست به شب
که پوزه‌ی نومید خود را می‌کِشد
به یافتن خونِ در شکاف
و خاکی که در برابر هجوم گله‌ی گاوان
هنوز نمی‌خواهد بگیرد
جانب گل‌ها را.

حسین صداقتی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.