من، قطره‌ی تنهای ابر فراق،

من،
قطره‌ی تنهای ابر فراق،
باریده‌ی جفا.
نه آنقدر آرام
که بشوم مروارید،
نه آنقدر آشفته
که بشوم سیلاب.
باران بارید.
شب ها رفتند و من نالان،
شب ها خسته‌اند و من سرگردان،
درمانده،
گوش به کویر،
چشم به کران.
شب ها رفتند و غم از من ترسید،
شب ها رفتند و رفتند و رفتند، اما صبح نرسید.
باران بارید،
بیابان از خواب پرید.
هیچ


علی پورزارع

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.