کوچه با تو جور دیگر خود نمایی می کند

کوچه با تو جور دیگر خود نمایی می کند
بوی عطرت بر دل و جان چه خدایی می کند

رد و پایت مانده جاری در مسیر ابرها
حال خوب فصل باران را گواهی می کند

رخ نما زیبای من درد هجران کاری است
دل نبیند روی ماهت فکر واهی می کند

مثل باران دل به دریا می زند گاهی ببین
طعم شیرین نگاهت را گدایی می کند

می نشیند چون پرستو بر بلندای درخت
شور ماندن شعر رفتن را نهایی می کند

برگ برگ هر درختی را به تمثال خیال
سبز و زیبا زرد و قرمز را فدایی می کند

خش خش هر برگ زیبا زیر پای عابران
در خزانی زرد و سرد است که جدایی می کند


اصغر بارانی زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.