دیشب بیاد رویت ،یک شعر ناب گفتم

دیشب بیاد رویت ،یک شعر ناب گفتم
در التهاب مویت از پیچ و تاب گفتم

شب شد دراز و امشب روی تو باز دیدم
شب را سحر بکردم، یک شعر ناب گفتم

زیبایی فزونش صد فصل در گشودم
خورشید از در آمد عشقی به باب گفتم

تا صبح هر چه گفتم از مهر و مه گرفتم
امشب زشرم رویت چون مه نقاب گفتم

از بسکه خون چکانم اشک ازدلم برآمد
رخسار پرفروغش ،گلگون خضاب گفتم

شیرین لبش تو گفتی درخود شکر نجویم
از شوق روی جانان شعر از گلاب گفتم

در وصف ماه رویت عکسی زدل کشیدم
رنگ و لعاب دادم ، چون شیشه آب گفتم

در دامن وصالت در خون خود تنیدم
با اشکم آب خوردم از جم شراب گفتم


امین طیبی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.