بال چیدند، به قفس خو دارم

بال چیدند، به قفس خو دارم
به شلوغی تنها شده ام
کنج ویرانه ی آبادی ها
خفته ای بیدارم،
گر چه این شهر پُر از تاریکی ست
لیکن
من به نور تابیده به ماه،
دل دادم،
گر چه در بند قفس
کرد مرا محنت شب،
من چنان مرغک آزاد
رهایم رها،
نتوان خاک کنی
ققنوس را
که من از خاکستر ققنوس،
ققنوسی دگرم...


اعظم حسنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.