حیف نیست که بخوابیم و نبینیم

حیف نیست که بخوابیم و نبینیم
قدح باده نوشین صبا را
شب فرو بسته و در خواب
می‌زند خواب، جام رویا
چون می ناب
می‌رود عمر و تو درخوابی
مست و مدهوش گرفتار عذابی
چشم روشنگر صبح
می‌گشاید پلک خواب آلوده‌ام را
دست پیک سحری
می‌فشارد زنگ واحد بیداری‌ام را
اولین نور سپیدش فاش می‌سازد تباهی
دست ردی می‌زند بر هر سیاهی
برخیز و ببین مهر، عیان شد
روزی دگر از کار فروبسته این
دور و زمان شد

مهرداد درگاهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.